كمی دروغ بگو پینوكیو....
دروغ های تو قابل تحمل تر بود !
به خاطر کودکی بود و شیطنت ...
به خاطر این بود که دنیای آدمها را تجربه نکرده بودی
که ببینی یک دروغ ،چه ها میکند !
این جا آدمها دروغشان به بهای یک زندگی تمام میشود
به بهای یک دل شکستن !
اینجا دروغ ها باعث مرگ عشق و اعتماد میشود !
این جا آدم ها دروغ های شاخ دار می گویند...
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت:
ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... خجالت نمی کشی؟ ...
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد
خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم
مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد
می گفت:من لیاقتت را ندارم...
برای اولین بار راست می گفت؛چون به دروغهایش عادت کرده بودم باورم نمی شد که شاید این با را راست بگوید...
رفت و من باور کردم که لیاقتم را نداشت...
farhad | 12:40 | دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:لیاقت,
سالهاست که معنی این را نفهمیده ام "رفت و آمد" یا " آمد و رفت" ؟؟
به راستی آدمها می روند که برگردند ، یا می آیند که بروند ...؟
ترسيده اي عاشقت شوم؟؟؟
نه نترس
ديگر عاشق نمي شوم
ديگر حوصله غزل سرودن ندارم
ديگر بي بهانه باران نمي بارم
ديگر طعم آغوشت را نمي خواهم
من نبودنت را با يک سرنگ در رگهايم جاري مي کنم دوريت را هر شب
پيک به پيک سر مي کشم
هق هق دلم را زير آتش سيگار پنهان مي کنم
نبودنت در من جاريست
تو هم با من نمی مانی
برو بگذار برگردم
دلم می خواست می شد با نگاهت قهر می کردم
هوا ابریست دلتنگم
ومن چندیست دارم با خودم با عشق می جنگم
اگر میشد می نوشتم لحظه هایم را
صدایم را
سکوتم را
اگر میشد برای دیدنت دل دل نمی کردم
اگر میشد که افسار دلم را ول نمی کردم
تو هم حرفی بزن هرچند تکراری
بگو آیا هنوزم مثل سابق دوستم داری؟
من به زیبایی چشمان تو غمگین ماندم ... و به اندازه هر برق نگاهت به نگاهی نگران ... تو به اندازه ی تنهایی من شاد بمان. تنهایی من به قدر تپش قلب مهربان تو می باشد.
farhad | 11:20 | یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:تنهایی,
من غــــــرورم را به راحتــــــی به دست نیــــــاوردم کــــــه اگه دلـــت خواست خـــــردش کنی ... ! غـــــــرور من اگر بشکـنـــــــد با تـــکـــــه هـــایـــــش شاهـــــــرگ زنــــدگـــــی تـــــو را نیز خواهـــــم زد
(این وبلاگمو تقدیم میکنم به عزیزترین کسم)
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
و عشق...... و آدرس
feree.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.